پارک انیمه
گرگه نادان - نسخه‌ی قابل چاپ

+- پارک انیمه (https://animpark.icu)
+-- انجمن: فعالیت های گروهی (/forum-30.html)
+--- انجمن: نویسندگی (/forum-34.html)
+--- موضوع: گرگه نادان (/thread-14183.html)



گرگه نادان - Nanami Sama - 2014/07/05 03:08 PM

در زمان های گزشته در میان علفزاری زیبا وسرسبز گرگه جوانی زندگی می کرد.گرگه جوان هر روز از لونش خارج می شد وتوی علفزار می گشت وبرای خودش شکار می کرد.
روزی از روزها همینطور که توی علفزار قدم می زد و دنبال غذا می گشت صدایی اونو به خودش جلب کرد.گرگه جوان که تا حالا همچین صدایی رو نشنیده بود گوشاشو تیز کرد تا ببینه صدا از کدوم طرف داره میاد.صدا از طرف جنگل می اومد.گرگه جوان پیش خودش فکر کرد که این صدا ممکنه برای چه حیوونی باشه.گرگه جوان که حسابی گرسنش بود وقتی صدای بلند رو دباره شنید فکر کرد شاید حیوونی باشه که گوشته زیادی داره و می تونه تا چند روز سیرش بکنه. برای همین خوشحال شد و به طرفه صدا حرکت کرد. نزدیک صدا که رسید نگاهی به اطراف انداخت تا محل صدا رو دقیق پیدا کنه.سرش رو به اطراف چرخوند و ناگهان دید که صدا از بالای یه درخت میاد. آهسته نزدیک درخت رفت و با تعجب دید که چیزی لای شاخه های درخت گیر کرده و هر لحظه یه بار یه صدا ازش در میاد. گرگه جوان که حسابی خوشحال شوده بود فکر کرد شکار خوبی نصیبش شده برای همین سریع از درخت بالا رفت و شکارش رو به دندون گرفت پایین آورد. گرگه جوان شکارش رو زمین گذاشت و با تعجب بهش نگاه کرد چون شبیه هیچ حیونی نبود. در حقیقت چیزی که گرگه جوان پیدا کرده طبل توخالی ای بود که لابلای شاخ و برگه درخت گیر کرده بود و وقتی باد می وزید شاخه ی درخت به طبل می خورد و صدایی ازش در می اومد. گرگه جوان اما هنوز فکر می کرد که شکار خوبی نصیبش شده. ولی وقتی پوست طبل رو پاره کرد هیچی داخلش ندید. گرگه بیچاره که حسابی کلافه شده بود یه ساعتی با طبلور می رفت ولی چیزی برای خوردن گیرش نیومد. بعدش با سرخوردگی طبل رو رها کرد و رفت پی یه شکار دیگه. بعد از اون گرگه جوان فهمیده بود هر چی که صدای بلندی داره حتما شکار خوبی نیست و نباید بهش توجه کرد.




پابان


No

Error.