پارک انیمه
رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- پارک انیمه (https://animpark.icu)
+-- انجمن: انیمه های محبوب - Popular Anime (/forum-7.html)
+--- انجمن: فاینال فانتزی (/forum-329.html)
+---- انجمن: سرگرمی (/forum-332.html)
+---- موضوع: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) (/thread-9317.html)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7


RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - huvira - 2013/10/04 02:56 PM

وای عالیه فوق العادست دستت درد نکنه مید.نم سخته ولی ای کاش زود به زود بزاری بقیش رو


RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - zari.f - 2013/10/04 03:01 PM

خیلی قشنگه بقیشم لطفا زودتر بذارینمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه


RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - Deunan - 2013/10/31 01:11 PM

در طی چند روزی که فروشگاه تعطیل بود،تیفا و مارلین مشغول مرتب کردن دفتر کار کلود شده بودند.
روی میز تعداد زیادی کاغذ به طور نامنظم ریخته شده بود،یکی از آنها توجه تیفا را جلب کرد:

فرستنده:المیرا گینز بورو
محموله:دسته گل
مقصد:شهر فراموش شده

تیفا کاغذ را همراه بقیه کاغذها به کنار زد؛انگار که چیزی ندیده باشد!اما تن او میلرزید.
سفرهای کلود برای انتقال نامه ها به این معنا بود که کلود به گذشته ی خود نیز سفر میکند.
تیفا این را خوب میدانست که کلود، از یادآوری اینکه نتوانسته بود اریث را نجات دهد درد میکشد.
رفتن کلود به جایی که اریث را در آنجا از دست داده بود مطمئنا غم و اندوهی به همراه دارد که قلب کلود را میشکند.

***

شب،کلود طبق عادت همیشگی مشغول خوردن نوشیدنی بود.
تیفا میخواست سر صحبت را باز کند و چیزی را به او بگوید.
-میتونم باهات شریک بشم؟
-نه،میخوام تنهایی نوشیدنیمو بخورم!
شنیدن این جمله باعث شد تیفا کنترل خودش را از دست بدهد و عصبانیت گفت:
-پس برو توی اتاقت بخور!

***
بارت گاه گداری با آنها تماس میگرفت.او درباره ی مارلین و اینکه روزها چه کار میکند بیشتر سوال میپرسید،وهر بار بعد از اندکی گپ زدن با مارلین،تماس را قطع میکرد.
مارلین،در حالی که نگران بود تیفا حرفهایش را نشنود،با صدایی غمگین در تلفن به بارت گفت که رابطه ی تیفا و کلود باهم اصلا خوب نیست.
تیفا با خود فکر میکرد،اهمیتی ندارد که کلود و تیفا احساسشان نسبت به هم چگونه است.آنها نباید مارلین را درگیر کنند.



RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - zari.f - 2013/11/01 01:16 PM

از دست این کلود بی مصرف!!!!!!!!


RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - Shina Uzumaki - 2013/11/01 01:31 PM

آره واقعا!!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
مرسی خیلی قشنگ بود منتظر بقیشم هستم!!!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه


RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - huvira - 2013/11/01 04:18 PM

وای بالاخره من خیلی منتظر موندم دستت درد نکنه مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه


RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - Deunan - 2013/11/12 08:09 PM

تیفا قاطعانه تصمیم گرفته بود که با کلود صحبت کند.هنگامی که مارلین نزدیک آنها می آمد تیفا بحث را عوض میکرد که موضوع بحث،جدی نشود.به همین دلیل کلود گیج میشد که منظور تیفا چیست و چه چیزی را میخواهد بگوید!
"فکر میکردم خوب پیش بره،اما من نتونستم چیزی که میخواستم رو بگم.من نمیدونم چجوری باید بگم....."
یک روز صبح تیفا داستانی را که از یک مشتری شنیده بود و به نظر خودش جالب بود برای بقیه تعریف کرد.
کلود بعد از شنیدن داستان گفت:این واقعا غیر ممکنه!
مارلین فریاد زد:همچین چیزی امکان نداره!!!
کلود و تیفا با تعجب به مارلین نگاه کردند.
-تو این داستان رو قبلا هم گفته بودی!کلود هم هربار با شنیدنش این جمله ی تکراری رو میگه!
"درسته که همه چیز خوب پیش نمی رفت اما ما باهم بودیم.ما یک خانواده بودیم.ما توی یک خونه زندگی میکردیم و برای کنارهم نگه داشتن خانواده تمام تلاشمون رو میکنیم.شاید گفتگوی زیادی بینمون نباشه و خیلی کم لبخند میزنیم،ولی بازهم ما یه خانواده ایم."
تیفا با خود فکر میکرد،نه،اینها چیزهایی بودند که تیفا را به فکر فرو بردند.



RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - Deunan - 2013/11/12 08:24 PM

شب،تیفا بالای سر کلود ایستاده بود و با اینکه مطمئن بود او به خواب رفته،به او گفت:
-همه چی درست میشه.ما با هم خوب میشیم،مگه نه؟
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
البته که جوابی در کار نبود!فقط صدای کلود که به خواب رفته بود به گوش میرسید!
-تو منو دوست داری؟؟؟
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
در همین هنگام کلود از خواب بیدار شد و متعجبانه به تیفا زل زد! ( مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه )
-هی،کلود!تو مارلین رو دوست داری؟؟؟!!! ( مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه )
-آره،ولی بعضی وقت ها نمیدونم چطوری باید باهاش رفتار کنم.مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
-بهتر نیست مدت زمان بیشتری رو به کنارهم بودن اختصاص بدیم؟
-شاید این کافی نباشه!
-شاید هم ما برای تو کافی نیستیم؟!
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
کلود جوابی نداد.
-ببخشید از اینکه سوالای عجیبی می پرسم
-معذرت خواهی نکن.این مشکل منه.
کلود چشمان خود را بست



RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - zari.f - 2013/11/12 08:31 PM

ممنون خیلی قشنگ بود!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه


RE: رمان-لبخندی دوباره...(اپیزود تیفا) - Deunan - 2013/11/12 08:50 PM

چند روز بعد،کلود پسربچه ای به اسم دنزل را به همراه خود به خانه آورد.دنزل به بیماری جئوستیگما مبتلا بود.
تیفا میدانست که تعداد زیادی از بچه ها به این بیماری مبتلا هستند و مراکزی مخصوص این کودکان که پدر و مادر خود را از دست داده اند ساخته شده است،
پس چرا کلود دنزل را به اینجا آورده؟تیفا میخواست این سوال را کلود بپرسد،اما کلود موضوعی را گفت:
-این بچه به جایی که من میرم اومده بود.
-جایی که تو میری؟؟؟منظورت چیه؟
-منظورم...

***

تیفا از دنزل مراقبت میکرد و حالش بهبود یافته بود.تیفا به داستان ماجراهایی که قبل از آمدن به فروشگاه آنها برای دنزل اتفاق افتاده بود گوش میداد.
"دنزل یکی از قربانیای انفجار بخش هفتمه.بخش هفتم به خاطر ما از بین رفت.من باید به دنزل کمک کنم..."
تیفا به کلود و مارلین پیشنهاد داد که دنزل عضوی از خانواده انها شود.کلود چیزی نگفت و فقط سر خود را تکان داد اما مارلین بسیار هیجان زده بود.
دنزل برای تشکر از اینکه آنها از او مراقبت کردند در کارهای فروشگاه به آنها کمک میکرد.
او به خاطر بیماری خود زجر میکشید،اما روزهایی که درد کمتری دارد وقت خود را در کنار کلود میگذراند.
کلود نصف روز را بیرون از خانه به سر میبرد،و به محض اینکه به خانه بر میگشت،تمام وقتش اختصاص به دنزل داشت تا او در کنار قهرمان خود وقت خود را بگذراند.
بله،کلود برای دنزل یک قهرمان بود.دنزل مدام در مورد همه چیز از کلود سوال میپرسید.زمانی که کلود در خانه نبود،
دنزل سوالات خود را از تیفا میپرسید.یک بار تیفا از او پرسید که آیا مادرش به او تمیز کردن خانه را یاد داده،دنزل در جواب گفت نه.
در همان روز تیفا از کلود نیز پرسید که چه کسی تمیز کردن خانه را به دنزل یاد داده،کلود ماجرا را برای تیفا تعریف کرد.
اینکه چرا دنزل این جریان را به کلود گفته بود اما به تیفا نگفت برای تیفا ناراحت کننده بود....

***

بعد از تعطیلی فروشگاه،طبق معمول کلود و مارلین و تیفا دور یک میز می نشستند.
جای تعجبی نبود اگر کسی میگفت یک پدر جوان به همراه دو فرزندش دور میز نشسته!
کلود نقشه ای را روی میز گذاشت و مکانهایی که قرار بود روز بعد به آنجا برود را روی نقشه نشان میداد.
مارلین هرجا کلمه ای را نمیتوانست بخواند از کلود میپرسید و دنزل مانند یک برادر بزرگتر به مارلین خواندن کلمه ها را یاد میداد.
و اگر کلمه ای بود که حتی دنزل نمیتوانست بخواند از کلود راهنمایی میخواست و کلود بعد از اینکه طرز خواندن کلمات را به آنها یاد میداد از آنها می خواست که کلمه را بنویسند تا بهتر یاد بگیرند.