داستان ماموریت ناممکن - نسخه‌ی قابل چاپ - صفحه 4

بعد از 20 دقیقه الکس:اوکی جاسوسا اماده اید؟ مارتین:اگه 1ثانیه به من وقت بدید اماده میشم الکس:خب زود باش!ما تا ابد وقت نداریم سم:بهتره جاوه به عنوان مربی با ماباشه و جاوه رو به یه مربی تغییر داد بعد از 30 دقیقه کلاور:سر جاهای خودتون بایستید و برای ماموریت اماده بشید حالا اونا در کنار دبیرستان نانکاتسو بودند جایی که تمام اون اتفاقات درش رخ داده بود حالا اونا عین 5تا دانش اموز نانکاتسو 3 مربی 4 بازیکن و 2 گزارشگر لباس پوشیده بودند ریزا به ایزاوا تاکی و کیزوگی گفت :ما از دبیرستان میکان های اومدیم کسی مارو نمشناسه
ولی شما چطور میخواید غیبتونو توجیح کنید؟ ایزاوا:سوال فوق العاده خوبی پرسیدی که من جوابشو نمی دونم کیزوگی:بیاید فقط بگیم که رفته بودیم دنبال سوبا و بقیه ولی پیداشون نکردیم تاکی:احسنت اونا سرمربی رو پیدا کردند و شروع به صحبت کردند سم:عصر بخیر ما مربی های جدید اعزامی هستیم شما باید سرمربی این تیم باشید؟خوشبختم سرمربی:خوش بختم من میکامی هستم سرمربی تیم ملی ژاپن بذارید همه رو جمع کنم تا با شما اشنا
بشن همه اومدن تا مربی بازیکن و لیدر های جدیدو ببینن بعد از اشنایی میکامی وظایف اونارو بهشون اعلام کرد لیدر ها رو سانایی و میوکی اموزش میدادند مربی ها همراه با سوگی موتو یایویی و فوجیساوا وگزارشگرها خودشونو برای مصاحبه با اعضای تیم ملی اماده میکردند مارتین هم بازی هارو تماشا میکرد مارتین:اوه..........ایزاوا فوتبال من زیاد خوب نیست ایزاوا:مشکلی نیست فعلا اینجابشین و بازی بقیه رو با دقت نگاه کن دیانا و سوکو به همراه یایویی در خوابگاه بودند یایویی:شما میتونید تا زمانی که تمرین تیم تموم بشه اینجا منتظر بمونید دیانا:اهههههه ممکنه مارو به جایی ببرید که اخرین بار سوباسا و سایر کسایی که گم شدند رو دیدید؟

سوکو:ببخشید؟اونا بهترین های نیم شما بودند؟ یایویی:اره .......بهترینای ما اخرین بار تو این اتاق دیده شدند دیانا:ممکنه بگید اونا دقیقا کی بودند؟ یایویی:اوه ببخشید انگار کسی منو صدا میزنه زود برمیگردم دیانا:عالی شد حالا از کجا بفهمیم باید دقیقا چیکار کنیم؟ سوکو:طبق تحقیقات من بهترینای اونا گنزو واکی بایاشی،سوباسا اوزار،تارو میساکی و کاکرو
یوگا هستند این تنها چیزاییه که من میدونم دیانا:خب حداقل حالا میدونیم باید دنبال کی بگردیم خب بیاید سرنخ پیدا کنیم وهمه شروع به گشتن کردند وبعد از مدتی سوکو چیزی رو پیدا کرد