پارک انیمه
ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من - نسخه‌ی قابل چاپ

+- پارک انیمه (https://animpark.icu)
+-- انجمن: فعالیت های گروهی (/forum-30.html)
+--- انجمن: ایفای نقش (/forum-338.html)
+---- انجمن: بایگانی (/forum-410.html)
+---- موضوع: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من (/thread-24373.html)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52


RE: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من - ღ♪ℓ¡αŋα♪ღ - 2016/06/21 12:34 AM

اهی میکشم و رو به پرسیلا میگم : به هرحال امتحانش ضرری نداره 
و به ارورا میگم : دفعه ی بعد که کیتارا رو دیدیم اینکارو بکن لطفا 
 


RE: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من - Miikasa Ackerman - 2016/06/21 12:34 AM

ارورا:بستگی به قدرت داره اون هرچقدر تاریک باشه من باید نیروی بیشتری بدم
ممکنه که حتی بمیرم،فعلا بهتره با خواهرت استراحت کنی جایی دارید؟


RE: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من - Aisan - 2016/06/21 12:36 AM


(2016/06/21 12:25 AM)Death نوشته شده توسط:  
(2016/06/21 12:03 AM)'*NarcisS*' نوشته شده توسط:  خود را به جان رساندم:
_خب... نقشه چیه؟؟

 


بهتره که فعلا بزاریم به حال خودشون باشن اونا بزودی ما رو پیدا میکنن ... اون موقع بازی تازه شروع خواهد شد ....
 
باید جالب باشه!
خب حالا برنامه چیه!؟


RE: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من - مین جی - 2016/06/21 08:13 AM

من کاملا دور از تمام این قضایا بودم.
من:خدای من جدا که گل کاشتم .ابروهامو به پایین سوق میدم.
میدوم به سمت پرسیلا:ببخشید ! من ... من قبلا شما رو دیدم درست نمیگم؟
شما و یه خواهر دیگتون .(علاوه بر وویلا)
با این حرفم کمی فکر میکند.
بعد میگویم:میتونم همراه با شما باشم.اخه ...چون قبلا شما رو دیدم با شما راحت ترم.


RE: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من - white knight - 2016/06/21 09:47 AM

با لبخند به ماریا میگم:آره روز اول مسابقات شما من ووویلا رو دیدین،هر طور که راحت تری.
با قدردانی به ارورا میگم:ازت ممنونم ولی من نمیخوام تو کشته بشی.یه خونه کوچیک داریم من و وویلا.
از ارورا میپرسم:کجا باید بریم؟با این اتفاقا هنوز هم میریم به سمت جنگلا؟


RE: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من - مین جی - 2016/06/21 12:48 PM

ممنون که گذاشتین با شما باشم !!!
روز مسابقه .... ممم شاید اون روز هم شما رو دیدم اما من روز...دقیق یادم نیست چند سال پیش بود.یادتون نیست؟! راه رو گم کرده بودم.
 نه.یه دختر دیگه بود.فکر کردم شاید خواهرتونه.حداقل این طور به نظر میرسید چون بهش میگفتین ابجی کیتی !این طور نیست؟!
(من موقع اومدن کیتارا نبودم.)
پرسیلا برمیگردد وبه من با تعجب نگاه میکند گویی میخواهد از من بپرسد تو منو با
کیتی دیدی؟!
منتظر میشوم حرفی بزند...


RE: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من - white knight - 2016/06/21 12:56 PM

(2016/06/21 12:48 PM)مین جی نوشته شده توسط:  ممنون که گذاشتین با شما باشم !!!
روز مسابقه .... ممم شاید اون روز هم شما رو دیدم اما من روز...دقیق یادم نیست چند سال پیش بود.یادتون نیست؟! راه رو گم کرده بودم.
نه.یه دختر دیگه بود.فکر کردم شاید خواهرتونه.حداقل این طور به نظر میرسید چون بهش میگفتین ابجی کیتی !این طور نیست؟!
(من موقع اومدن کیتارا نبودم.)
پرسیلا برمیگردد وبه من با تعجب نگاه میکند گویی میخواهد از من بپرسد تو منو با
کیتی دیدی؟!
منتظر میشوم حرفی بزند...
با خودم گفتم بستگی داره چند سال پیش بوده،من و کیتارارو باهم دیده؟
مسلما اگه چند دقیقه قبل اونجا بود خیلی چیزا دستگیرش میشد وویلا وارورا نگاه معنی داری بهم انداختن گفتم:آره کیتارا دوستم هست،خب فکر نکنم چیزی یادم بیاد.
تاحالا حداقل صد نفر از من و کیتا آدرس پرسیده بودن مگر اینکه چیز خاصی بود.
واضافه کردم:البته ممکنه دستورات فرمانده مارو جدا کنه ولی به هر حال میتونی تا اون موقع راحت باشی.


RE: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من - مین جی - 2016/06/21 01:03 PM

مممم....به فکر فرو رفتم.... :خب مال من فرق میکرد چون...چون معمولا وقتی کسی گم شده ...دنبال جای خاصی میگرده و بعد شما بهش ادرس می دین ...ولی...ولی من نمی دونستم مقصدم کجاست!!!! یادم میاد یه نفر داشت میدوید
و کیسه ای رو انداخت توی جیبتون و بعد پلیسا اومدن ....
او ادامه داد:و بهم تهمت دزدی زدن و شما شهادت دادین که این حقیقت نداره. و ضمانت هم کردین و یه مهره رو به پلیسا نشون دادین!!!!
لبخند زدم.....


RE: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من - white knight - 2016/06/21 01:39 PM

کمی فکرکردم:آره یادم اومد تا اون خانمه اومد بردت.


RE: ایفای نقش خیالی فاینال فانتزی_سرزمین من - Noctis_P - 2016/06/21 01:40 PM

پرنده ای کوچک و شبیه به کلاغ به سمتم می آید نامه ای را از پایش باز می کنم و با صدای بلند طوری که توجه همه را جلب کند می گویم:اینجانب ، تراست(trust) به عنوان فرمانده جدید گروه شما ،شروع عملیات را اعلام می کنم در حالی که اخم می کنم ادامه میدهم:از امروز نام گروه شما night raven است
نام اعضای گروه :پرسیلا و وویلا ،ماریا،ارورا ،مارتین و هیکاری میباشد لذا خواهشمند است از اعتماد به سایر افراد خارج از لیست جدا خودداری فرمائید
با آرزوی موفقیت برای شما ؛ تراست ،بهتره به این فرمانده جدید یاد بدیم یه چیزی به اسم گوشی اختراع شده که لازم نیست با نامه باهامون حرف بزنه